شریعتی،ظفر،صبر،پلاک1،واحد10
02122915385
شریعتی،ظفر،صبر،پلاک1،واحد10
021-22915385

سکس، عاطفه و عقل

سکس، عاطفه و عقل

سکس، عاطفه و عقل

#سکس خصوصی است،

#عاطفه نیمه خصوصی است،

#عقل ، عمومی است!

افلاطون ادعا کرد که رفتار انسان از سه منبع اصلی سرچشمه می گیرد:

دانش knowledge، عاطفه emotion و خواسته desire.

این نخستین نشانه از یک دیدگاه روشن بر وجود انسان است.

انسان به سه بخش تقسیم شده است: دانش، عاطفه و خواسته.

دانش منبع خودش را در سر head دارد، منبع عاطفه در قلب heart است و منبع خواسته در بین پاهاloin است. سر، دل و اندام جنسی: این ها سه بخش انسان هستند. البته سر والاتر است قلب در وسط است و اندام جنسی، پست ترین است.

انسانی که توسط آلت جنسی اش زندگی کند،

پست ترین انسان است. در هند ما او را شودرا می خوانیم،

نجس یا غیرقابل لمس. و انسانی که توسط سر زندگی می کند،

والاترین انسان است، در هند ما او را براهمین Brahmin می خوانیم.

و بقیه در بین این دو هستند ، درجات متفاوتی از عواطف.

این سه بخش فقط یک باور نیست. چنان عمیقاً در آگاهی انسان نفوذ کرده که اینک آگاهی انسان به سه بخش تقسیم شده است.

تو تقسیم شده ای، دیگر یکی نیستی، سه هستی،

یک تثلیث شده ای. تو سه چهره داری.

یکی چهره ی جنسی است که بسیار خصوصی است و تو آن را در تاریکی نگه داشته ای.

دومین چهره عاطفی است، که زیاد خصوصی نیست،

ولی بااین وجود بسیار شخصی است ،

بسیار به ندرت آن را ابراز می داری.

اگر کسی مرده باشد و تو گریه و زاری کنی، آنوقت اشکالی ندارد.

#سکس مطلقاً خصوصی private است،

عواطف نیمه خصوصی half-private است،

عقل مطلقاً عمومی public است.

این عقل چیزی است که شما همه جا نشان می دهید،

نمایش می دهید. دلیل، برهان، دانش ، نکته این است.

پس از دوهزار سال، زیگموند فروید همان تقسیم بندی را تکرار کرد.

چه هم تخت های عجیبیbed-fellows : افلاطون و زیگموندفروید! ولی انسان به نوعی چنان عمیقاً این تقسیم بندی سه گانه را پذیرفته است که ناخودآگاه شده است.

#فروید نیز می گوید که سلطان king عقل است، عاطفه ملکه queen است و سکس خادم sevrantاست. و البته، زنده باد شاه! جنسیت را نابود کنید، عاطفه را ازبین ببرید و تمام انرژی را به سمت سر بیاورید! در سر آویزان بمانید!

ولی بدون سکس، تمام خوشی ها ازبین می روند و بدون عاطفه تمام نرمی ها، حساسیت ها ناپدید می شود. با برهان reasonتو یک کویر خشک می شوی، یک زمین بی حاصل.

هیچ چیزی رشد نمی کند.

کتاب زندگینامه ی چارلزداروین Charles Darwin به نگارش خودش را می خواندم و به این مطلب رسیدم. بسیار آشکار کننده است.

داروین می نویسد:

“از زمانی که کودک بودم، حتی از زمان نوجوانی، خواندن شعرهای گوناگون به من لذتی بسیار می داد. تصاویر گذشتگان formerly pictures وموسیقی به من لذتی وافر می بخشید و بسیار محظوظ می شدم. ولی حالا سال هاست که نمی توانم یک خط شعر بخوانم و شعری را تحمل کنم. من سعی کرده ام و دریافته ام که شعر برایم بسیار کسالت آور است و حالم را برهم می زند. همچنین تمام علاقه ام نسبت به تصاویر و موسیقی را ازدست داده ام.

به نظر می رسد که ذهنم نوعی ماشین شده برای آسیاب کردن قوانین عمومی،

از مجموعه های بزرگی از واقعیت ها. اینکه چرا این سبب شده تا سایر بخش های مغز که مزه های والاتر higher tastes را در اختیار دارند، دچارعدم رشد طبیعی شوند، من نمی توانم تصور کنم. ازدست دادن این مزه ها، یعنی ازدست دادن خوشبختی.”

او این را در کهنسالی می نویسد. او تمام مزه اش را برای شعر ازدست داده است، درواقع، حالش را برهم می زند. او نمی تواند موسیقی را تحمل کند. او هیچ چیز در مورد عشق خودش نمی گوید ، اگر شعر حالش را برهم بزند و تحمل موسیقی را نداشته باشد، عشق برایش ناممکن خواهد بود.

#داروین چگونه انسانی شد؟

او خودش اعتراف کرد که مانند یک ماشین شده است.

این چیزی است که در مقیاسی وسیع تر برای بشریت رخ داده است.

همه یک ماشین شده اند ،

ماشین های کوچکتر،

ماشین های بزرگتر،

ماشین های ماهرتر،

ماشین های کمتر ماهر،

ولی همه یک ماشین شده اند.

و آن بخش هایی که مورد انکار بوده اند، به عصیان کردن برعلیه تو ادامه خواهند داد، بنابراین #همیشه_در_جنگ_هستی.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.قسمتهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.