شریعتی،ظفر،صبر،پلاک1،واحد10
02122915385
شریعتی،ظفر،صبر،پلاک1،واحد10
021-22915385

راه های مدیریت موثر مشکلات هیجانی و پرخاشگری کودکان از نگاه دکتر فریبرز درتاج

2_page49_image17

راه های مدیریت موثر مشکلات هیجانی و پرخاشگری کودکان از نگاه دکتر فریبرز درتاج

سوال: برخی از والدین با کوچکترین رفتار هیجانی در فرزندشان با خود تشخیصی پرخاشگری به کلینیکهای مشاوره مراجعه میکنند. لطفا بفرمایید اساس، پرخاشگری چیست؟ به چه رفتارهایی اطلاق میشود؟ و چگونه رشد میکند؟ والدین باید برای پرهیز از بروز پرخاشگری در کودکانشان چه پروتکلهایی را رعایت کنند.؟

در مورد تعریف پرخاشگری بین رواشناسان اختلاف نظر وجود دارد. برخی، پرخاشگری را تمایل به نشان دادن رفتارهایی که از نظر اجتماعی خصمانه یا ویرانگر محسوب میشود، تعریف میکنند؛ برخی پرخاشگری را رفتاری می دانند که فرد به دیگران آسیبی برساند. در این نگرش معیار تشخیص پرخاشگری رفتاری است که از فرد سر می زند. این رفتار ممکن است تظاهرات بدنی داشته باشد مانند زدن، لگد زدن، گاز گرفتن و غیره یا لفظی باشد مانند فریاد زدن، رنجاندن یا به صورت تجاوز به حقوق دیگری باشد مانند چیزی را به زور گرفتن جنبه مثبت این تعریف عینی بودن آن است و جنبه منفی آن مانع نبودن آن است. ممکن است کودکی درب را با لگد باز کند و با این کار به شخصی که پشت درب ایستاده آسیب رساند.

در حالی که این کودک اصلا قصد آسیب رسانی به کسی را نداشته است. به این نوع رفتارها نمی توان پرخاشگری گفت. در حالی که مطابق تعریف فوق این قبیل رفتارها را نیز باید جزء پرخاشگری تلقی کنیم. برخی دیگر رفتار پرخاشگرانه را رفتاری میدانند که به قصد آزار رساندن به کسی ظاهر می شود. این تعریف برخلاف تعریف قبلی، کمتر عینی است و بیشتر قصد و نیت پرخاشگر را می رساند ولی جامع نیست.

ممکن است رفتاری از انسان سر بزند که قصد آزار کسی را ندارد ولی دیگران رفتار او را پرخاشگری تلقی می کنند. کودکی که کودک دیگری را از تاب به زمین پرتاب میکند تا خودش سوار شود قصد آزار کودک را ندارد ولی دیگران رفتارش را پرخاشگرانه میدانند. فردی که برای رسیدن به هدفی پرخاشگری می کند از نوع وسیله ای است و فردی که به قصد آسیب رساندن به دیگری رفتار پرخاشگرانه از خود بروز می دهد از نوع پرخاشگری خصمانه است. نکته مهمی که والدین باید به آن توجه داشته باشند این است که الگوهای رفتار پرخاشگرانه در فرایند رشد کودکان، تغییر شکل پیدا میکند. کودکان دو و سه ساله مدام دعوا میکنند و معمولا دعوای آنان بر سر اسباب بازی با سایر اشیاء مطلوبشان است.

میزان پرخاشگری در ۴ سالگی به اوج میرسد. همچنان که کودکان به سن مدرسه رفتن میرسند میزان رفتارهای عمل پرخاشگرانه کمتر میشود و در ضمن کمتر هم وسیلهای است و بیشتر خصومتآمیز میشود. پرخاشگری کلامی مثل سر به سر گذاشتن یا ناسزا گفتن در دوران پیش از مدرسه و اوایل سالهای مدرسه افزایش مییابد. تفاوت در پرخاشگری میان دو جنس از دو یا سه سالگی مشهود است. در مهد کودک پرخاشگری بدنی و کلامی در پسرها بیشتر از دخترها است و معمولا پسرها بیشتر در صدد تلافی بر میآیند. برخی تحقیقات متقن روانشناختی نشان داده که کودکان به طور طبیعی پرخاشگرند.

با توجه به اینکه هر ویژگی طبیعی که در روح و روان کودک وجود دارد عبث و بیهوده نیست و می تواند در رشد طبیعی کودک مؤثر و مفید باشد؛ می توان گفت که پرخاشگری یک رفتار مطلوب در سیر رشد طبیعی کودک است ولی اگر تحت کنترل صحیح نباشد، می تواند به صورت هیجان از هم پاشیده ای در آید.

پرخاشگری بیش از حد طبیعی، نمایانگر آن است که کودک در یادگیری رفتارهای مطلوب در مواجهه با محرکهایی که خشم او را بر می انگیزد، شکست خورده است. طبیعی است که وقتی از پرخاشگری به عنوان یک اختلال در رفتار سخن می گوئیم مراد ما پرخاشگری طبیعی نیست. بلکه آن پرخاشگری اکتسابی است که با عوامل مختلف در وجود کودک و نوجوان شکل می گیرد و به صورت رفتارهای خصمانه جلوه گر میشود. یعنی شکل کنترل نشده و تعدیل نیافته پرخاشگری طبیعی. بنابر این خانوادهها ضرورتا نباید نگران برخی از رفتارهای هیجانی فرزندانشان که واکنشی طبیعی است، باشند. عوامل روانی و محیطی متعددی در بوجود آوردن پرخاشگری تأثیر دارند. مثل ناکامی، مشاهده رفتار والدین و همسالان، تلویزیون و بازیهای ویدیویی و رایانهای و موارد دیگر.

اگر فرد در رسیدن به هدف خود با مانع یا موانعی مواجه شود دچار ناکامی می گردد و ناکامی منجر به پرخاشگری می شود. پرخاشگری ممکن است مستقیما خود مانع را هدف قرار دهد، مثل کودکی که از بازی منع شده است، مستقیما به مادر خود خشم می کند و ممکن است بر سر و کله او بزند یا موهایش را بکشد. پرخاشگری ممکن است تغییر مسیر دهد و چیز دیگری را هدف قرار دهد یا حتی به طرف خود کودک برگردد.

رفتار پرخاشگرانه با تعداد زیادی از عوامل زیستی از جمله: تعیینکنندههای ژنتیکی، عملکرد بد سیستم عصبی مرکزی، سیستمهای درونریز، صرع، انتقال دهندههای عصبی، انحرافات کروموزومی و عناصر ساختاری پیوند داده شده است و انتقال دهندههای عصبی زیادی در بسط و ایجاد پرخاشگری شناخته شدهاند که میتوان به سروتونین، نوراپی نفرین، دوپامین، استیل کولین و اسید آمینوبیوتریک اشاره کرد.

البته مطابق با تحقیقات به عمل آمده به نظر نمیرسد عوامل زیست شناختی به تنهایی به طور کامل رشد پرخاشگری را توجیه کنند. به نظر میآید پرخاشگری تا حدی از عوامل ژنتیکی ناشی میشود، اما این رابطه از محیطی که شخص در آن تربیت مییابد، تأثیر میپذیرد. مثلا کودک از راه تقلید و بویژه از طریق رفتار پدر و مادر نیز پرخاشگری را می آموزد. گابریل تارد از اندیشمندان نظریه تقلید معتقد است که کودکان، پرخاشگر به دنیا نمیآیند بلکه پرخاشگر میشوند. این یعنی رفتارهای پرخاشگرانه از طریق تقلید که مبتنی بر تجربههای یادگیری مشاهدها است انجام میشود. این دیدگاه رابطه بین پرخاشگری والدین و پرخاشگری بعدی کودک در خلال دوران بزرگسالی را شامل میشود. خصوصا، برخی بچهها نشان دادهاند که رفتارهای پرخاشگری والدینشان را منعکس میکنند. بنابراین اگر والدین یک کودک با یک یا همه کودکانشان به طور پرخاشگرانه رفتار کنند، پس احتمال دارد کودک بعد با همسر یا بچه هایش به طور پرخاشگرانه رفتار کند.

برای رابطه بین والدین و فرزندان سه نوع رابطه می توان در نظر گرفت که دو نوع آنها تشدید کننده پرخاشگری است و یک نوع آن از بروز خشم و رفتار پرخاشگرانه جلوگیری می کند.

1- والدین خودکامه و مستبد: والدین مستبد دستورات پیاپی به فرزند خود می دهند و لزومی نمی بینند که برای دستورات خود دلیلی ارائه دهند و نظر آنان اطاعت بی چون و چرا است. این نوع خانواده ها قطعا به خشم فرزند نوجوان دامن می زنند.

2- والدین سهل گیر: این نوع خانواده ها فرزندان خود را کاملا رها می کنند. اجازه می دهند هرکاری که می خواهد بکند، کاری به کار او ندارند. در این حالت نیز پرخاشگری تشدید پیدا می کند. همانطور که وارد آوردن ضربه های عاطفی سنگین بر فرزند خشم او را بر می انگیزد، رها کردن عاطفه و روان او باعث بوجود آوردن فرزندانی پر توقع لجام گسیخته و پرخاشگر می شود

3- والدین قاطع و اطمینان بخش: این نوع والدین هم برای رفتار خود مختار انه و هم برای رفتار منضبط اعتبار قائلند. آنان سعی می کنند روابط کلامی زیادی با فرزندان خود داشته باشند. وقتی که از اقتدار خود نسبت به کودک استفاده می کنند و کودک را از چیزی منع می کنند یا از او انتظاری دارند برایش دلیل می آورند. این نوع اقتدار از جانب والدین معمولا از طرف فرزندان بویژه نوجوانان پذیرفته می شود حال آنکه اقتدارطلبیهایی غیر منطقی که صرفا براساس میل بزرگسالان برای تسلط بر نوجوان می باشد احساس طردشدگی به نوجوان می دهد و گاهی خشم او را بر می انگیزد و گاهی هم به افسردگی او می انجامد.

تلویزیون و وسایل الکترونیکی جدید (صمعی بصری) هم در شکل گیری احساسات، گرایشها و باورهای کودکان تأثیر زیادی دارد. با توجه به اینکه رابطه عاطفی قوی بین کودکان و برنامه های تلویزیون وجود دارد، تأثیرات این وسیله ارتباط جمعی در فرد فوق العاده است. طبق تحقیقات متعدد، مشاهده خشونت در تلویزیون زمینه ظهور رفتار خشونتأمیز را به شیوههای مختلف مساعد میکند. در درجه اول، خشونت تلویزیون این امکان را به کودک میدهد که مهارتهای پرخاشگری را یاد بگیرد.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.قسمتهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.