اجازه ندین احساساتتون، نیروی محرکهی زندگیتون باشه،
اجازه ندین احساساتتون، نیروی محرکهی زندگیتون باشه،
یعنی اجازه ندین احساسات براتون تصمیم بگیرن چه کاری بکنین
یا چه کاری نکنین؟!
چون اونوقت فقط دست به رفتارها و انتخابهایی میزنین که
توی همون لحظه بهتون حس بهتری میده!
دیگه کاری به این ندارین که اون رفتار چه تبعات منفی در زندگی خودتون و اطرافیان میذاره؟! و چقدر باعث حال بد دیگران میشه؟!
بطور مثال وقتی گاهی وقتها از سمت طرف مقابلتون نادیده گرفته میشین،
به این فکر میکنین که اون آدم اصلا شما رو نمیخواد و مضطرب و عصبانی میشین و رابطه رو به هم میزنین و یا با تصور اینکه داره بهتون خیانت میکنه،
تبدیل میشین به یه آدم بدبین و کنترلگر!
یا وقتی کسی به هر دلیلی از دست شما ناراحت میشه،
دچار عذاب وجدان میشین و هرطور که شده سعی میکنین رضایت طرف رو
جلب کنین حتی به قیمت کوتاه اومدن از خواستههاتون.
دیگه نگاه نمیکنین که اصلا ناراحتی طرف منطقی بوده؟!
وقتی شما براساس احساسات و در لحظه کاری انجام میدین،
دیگه نمیتونین به این فکر کنین که در آینده قراره چی پیش بیاد؟!
دیگه متوجه تبعات اون انتخاب و اون تصمیم نیستین.
مسیر درست اینه که قادر باشین توی دوراهی های زندگیتون
تشخیص بدین احساس شما غالبه یا منطقتون؟!
و اگه قراره انتخابی داشته باشین تبعات احتمالی هر تصمیم رو حدس بزنین و سعی کنین خواستههای عقلتون رو برآورده کنین تا خواستههای احساساتتون.